۱۳۸۷ اسفند ۸, پنجشنبه

صنعت بافندگی و کارگاه های بافت در دوران هخامنشيان و ساسانيان


بافندگی و نياز به تن پوش :
بافتن و دوختن تن پوش ازجمله نيازهای نخستين بشر بوده است ، ولی اين که در چه زمانی تن پوش گياهی و سود جستن از از پوست نباتات و حيوانات برای پوشش بدن ، به صورت تن پوش پارچه ای درآمده و انسان موفق به فراگرفتن فن بافندگی شده ، به درستی روشن نيست . در فلات ايران همراه با ديرينه ترين نشانه های زندگی بشر ، نشانه ها و ابزارهايی از فن بافندگی به دست آمده که می رساند از چندين هزار سال پيش ، تيره های ايران باستان ، با فن ريسندگی و بافندگی آشنايی داشته اند. (1)
پرفسور گيرشمن می نويسد : « شمار شايان نگرش ، چنبره های دوک که از گل رس يا از سنگ ساخته شده در سيلک کاشان ، نشان آن است که ايرنيان 8500 سال پيش ، مبانی صنف بافندگی را می شناخته اند» . (2)

بافندگی در ايران باستان :
ايرانيان باستان ، رفته رفته در صنعت ريسندگی و بافندگی چيرگی يافتند ، به گونه ای در روزگار پيشداديان و پيش از آن به پارچه بافی دست يافته و پارچه های رنگارنگ می بافتند (12000 سال پيش ) در روزگار مادها اين صنعت پرارزش خود دانشی را برپا کرده بود ، زيرا در روزگار مادها،پارچه و پوشش های گوناگون علفی ، پوستی ، پشمی ، چه از ديدگاه جنس و مواد نخستين آن و چه از ديدگاه رنگ آميزی و نقش و نگار دريافت و طرح پديدار بوده است . مادها در بافندگی پشم ، کتان و ديگر الياف گياهی را به کار برده و از پشم علاوه بر ريسندگی و ساختن نخ و پارچه های پشمی ، به وسيله ماليدن آن ، نمدهای بسيار خوب می ساختند و از نمد گونه های تن پوش از جمله کلاه درست می کردند .






هردوت از تن پوشهای مادی چنين ياد می کند و می گويد : « کلاهی نمدين که خوب ماليده بودند و آن را تبار می گفتند ، بر سر ، قبايی آستين دار رنگارنگ در بر ، زرهی که چنبرهای آهنين آن به فلس های ماهی همانند بود بر تن ، شلواری که ساق پاها را می پوشانيد در پا ...» .(3)
ساختن نمد به روشی که هنوز در ايران ساخته می شود ، پيشينه ای بس ديرينه دارد و از روزگاران بسيار دور اين فن در ايران باستان رواج داشته است . تا در روزگار مادها ، که علاوه بر بر سود جستن از نمد ، برای ساختن کلاه ، فرش و پوشش های ديگر از آن بهره ور می شدند . و به ويژه در ساختن زين اسب ،از آن سود می جستند . از شکل ، ساختمان ابزار و وسايل پارچه بافی در ايران باستان که پديدار بوده ، افسوس كه نمونه اي از آنها به دست نيامده است ، ولی ازگونه های لباس مادها و هخامنشيان و ساسانيان که در نقش های تخت جمشيد و کرانه های ديگر ديده شده ، اين گفتار آشکار می گردد که صنعت پارچه بافی در ايران باستان راههای پيشرفت خود را می پيموده است .به گونه ای که اندک اندک به گوناگونی رنگها و گونه های بافت پارچه افزوده شده و پارچه هاي گوناگون ، خشن و نرم و نيز ابريشمی بافته می شده است ، تن پوشهاي گوناگون که جايگاهداران و کارگزاران بزرگ می پوشيدند ، نمودار پيشرفت و گسترش اين صنعت می باشد .

اين سير پيشرفت در صنعت بافندگی و پارچه بافی نشانه آن است که ايرانيان دانش و آگاهی های خويش را در بافندگی ، رفته رفته به فرزندان خويش می آموختند و آن اندازه پيشرفت کرده بودند که گونه هايی از اين پارچه ها را به انگيزه بسيار خوب بودن و زيبايی ويژه به خود ، در کشورهای همسايه و سرزمينهای ديگر خريداران بسيار داشته است .
در ايران باستان ، دانش فنون بافندگی و دوزندگی جزو شخصيت زن ايرانی بوده است و اکثر کارگران کارگاه های دوخت لباس را زنان تشکيل می دهند و حتی زنان خانواده های بزرگان نيز گرچه به آن نياز نداشتند ، برای سرگرمی و هنر نمايی و ابزار دلبستگی به شوهر و فرزندان دوزندگی و بافندگی را از همان کودکی فرا می گرفتند . تا آنجا که ملکه آميس تريس ، زن خشايار شاه هم ، با اين که از همان آغاز کودکی و فراگيری بافندگی ( كه شايد نيازی هم به آن نداشته ) برای نشان دادن ذوق و کمال ، برای اين آهنگ که بانويی با شخصيت و هنرمند است ، به آن دست برده بود و برای شاه با دست خود پارچه بافته و لباس می دوخته است . (4)

صنعت بافندگی در دوران هخامنشی :
در نشريه يونسکو درباره بافندگی و پارچه بافی روزگار هخامنشی چنين آورده شده است : « پارچه بافی ايران در روزگار هخامنشی به ويژه در زمينه ی پارچه های پشمی نرم و بسيار خوب ، نامور بوده و شاهان هخامنشی به داشتن لباس های گرانبها نامبردار بوده اند... وقتی اسكندر مقدونی به ديدن آرامگاه کوروش رفت ، دييد که تابوت طلايی آن پادشاه از پارچه و فرش های ظريف و زيبايی پوشيده شده است.» (5)

بنابراين همچنان که فرآورده های هر پيشينه و صنعتی نشان دهنده هنر و دانش تيره های مردم در دوره های گوناگون تمدن است، بايد گفت که آموزش صنعت پارچه بافی در روزگار هخامشی جنبه آغازين نداشته و گسترش آگاهی ها و دانش آنان در اين باره، آموزش هايی را در سطح بالا، پذيرا بوده است.

بهره و نتيجه دانش و چيرگی هخامنشيان در پارچه بافی و ساختن بافته های گوناگون که تنها به وسيله ی آموزش و پرورش استادان چيره دست، می توان به آن دست يافت ، تا آن اندازه شايان نگرش بوده است که برخی از نويسندگان می گويند : « نخستين ملتی که صنايع پارچه بافی و بافندگی آن هرچند گز به هزار تومان می ارزيد ايران هخامنشی بود ، از جمله دست آوردهای جنگی اسکندر در شوش ، يک تخته قالی مخملی بود که يکصد و نود سال از عمرش می رفت ، ولی رنگ و رويش و نيز شالوده اش، فرقی نکرده بود و پنج هزار تالانت طلا ارزشيابی شد .» (6)

(( هر تالانت طلا مساوی است با 19/5560 فرانک امروز )) فرانک 27800950=5560/19*5000
اگر هر فرانک فرانسه برابر با 590 تومان باشد . تومان 16402560500=590*27800950

علاوه بر آموزشهای مربوط به صنعت پارچه بافی و بافندگی و آموزش ، آگاهی های نظری و آموزش علمی فنون لازم ، در ايران باستان ، آموزش و تربيت شاگردان برای بافتن فرشهای پشمی و ابريشمی گرانبها معمول بوده است .آموزش هنر قالی بافی و خياطی بويژه قالي های ابريشمی و پارچه های حرير ، بسيار دشوار و لازم به بکار بردن دقت فراوان و دردسر بسيار است و استادان زمان هخامنشی کلاسهای ويژه ای برای آموختن بين جوانان در زمينه های گوناگون بافت و دوخت برپا کرده بودند .

در دوران هخامنشی به کارگاه های خياطی بر می خوريم که در سطح انبوه و برای کارکنان و مستخدمين دربار و شاغلين بخشهای نظامی مثل سرداران و سربازان لباس توليد می کنند . البته بسته به نوع استفاده و موقعيت مصرف و در ضمن جايگاه استفاده کننده از لحاظ اداری ، جنس و دوخت لباسها متفاوت است . در ديوان حکومتی خياطی ها از بخشهای مهم بوده اند . و در اين خياطی ها لباس های مشهور ايرانی دوخته می شد که در ميان خلعت های شاهانه جايگاه ويژه ای داشت . گاهی لازم بود که شاه ايران به رسم ياد بود و يا پاداش به شخصی عالی رتبه مثل حاکمان ساير کشورها و يا سرداران خود لباس فاخر بدهد . در اين شرايط استادكارترين و ماهرترين خياطان نازک دوز به وسيله گرانبهاترين پارچه ها دست به کار می شدند و لباسی برازنده می دوختند . نويسندگان يونانی نيز همواره از اين لباسها در رديف اشياء گرانبها نام برده اند . در اين خياط خانه های بزرگ صدها کارگر زن و مرد سرگرم کار بوده اند . جالب اين است که سرپرستی همه کارگاهای توليدی هميشه با يک زن بوده است و بالاترين حقوق را در ميان کارکنان اين کارگاه ها دريافت ميکرده است .
جالب توجه اين است که بدانيم در اين کارگاهها کودکان نيز مشغول به کار بوده اند و کارشان متناسب با جسته ، جنسيت ، توانايی و سنشان طبقه بندی می شده است مثلا در يک کارگاه به دو پسر و پنج دختر بچه ، در کارگاهی ديگر 6 پسر و 5 دختر و در ديگر کارگاه به 2 پسر و 1 دختر بر می خوريم (8)
معمول نيز چنين بود که تمام اعضای خانواده برای يک کارفرما کار می کرده اند . شايد کودکان خيلی زود وارد بازار کار و مجبور به کسب مهارت می شدند .

در يک کارگاه به 12 نفر بر می خوريم که سنی در حدود 17 تا 20 سال دارند و سه تن از آنها دوزنده ردا ، 7 تن دوزنده لباس بی آستين ، 1 تن برش کار و ديگری رنگرز بوده است ، که البته 2 تن آخر به نظر در حال گذراندن کارآموزی بوده اند . در کارگاهی به 2 زن بر می خوريم که پالتوهای ظريف می دوختند و در کارگاهی ديگر که البته بزرگتر بوده است به 21 زن دوزنده لباس ظريف برمی خوريم و 18 بانو نيز دوزنده لحاف بوده اند . همه اين ها بنابر مقدار کار روزانه ، سطح مهارت و نيمه وقت يا تمام وقت بودن خدمات شان ، حقوق دريافت می کردند . به اين ترتيب امکان طبقه بندی حقوق بسيار متنوع بود و همين تنوع ، کار تهيه فهرستی از حقوق مشاغل را ، مخصوصاً در اين فقر سند بسيار دشوار می کند .
مجموعاً می توان چنين برداشت کرد که نظام ديوانی هخامنشی می کوشيد تا هر کس به اندازه کاری که انجام می دهد مزد بگيرد






پوشاک هخامنشيان :
يک از نکات جالب توجه در تمام نگاره های باستانیِ هخامنشيان اين است که در هيچ نگاره ای انسان برهنه ای وجود ندارد ( به جز نگاره هديه آورندگان- هديه آورنده هندی – آپادانا تخت جمشيد ) و اصولاً برهنگی از ديدگاه هخامنشيان بسيار زشت و قبيح مينمود . بنابراين زمينه های فرهنگی آن عصر ايران حاکی از پوشاندن بدن بوده است ، و بايد پوشاکی ساخته می شد که هم پوشا و هم زيبا باشد . گزنفون در اين باره می گويد : ((کورش اين لباس را از مادها بر گرفته بود و تمام کارکنانش را متقاعد کرده بود تا آن را بر تن کنند . ظاهراً وي معتقد بود که اين لباس نقص بدن اشخاص را می پوشاند و آدمی را زيبا و بلند بالا نشان می دهد . )) (9)

اصل اين لباس عيلامی بود که البته لباسهاي عيلامی از اين لباسها تنگ تر و کم چين تر بوده اند . بحث های زيادی درباره طراحی ، برش و دوخت اين لباسها شده است . برخی می گويند پارچه ساده ای است به طول دو قد انسان و به عرض دو دست باز، با سوراخی برای سر. برخی هم آن را لباس دو تکه بسيار پر کاری می دانند که حاصل هنر خياطان و استاد کاران ممتاز بوده است . در نگاره های آجریِ لعاب دار شوش عده ای از افراد گارد شاهی اين لباس را بر تن دارند . در اينجا رنگ آميزی نگاره ها برای بازيابی شکل واقعی اين لباس کمک موثری است. هر لباس از سه قطعه پارچه متفاوت درست شده ، که به کمک حاشيه ها از يکديگر مشخص می شود . بالاترين قطعه لباس آن است که روی شانه ها قرار می گيرد . اين پارچه از اين مچ دست تا آن مچ را در بر می گيرد .
سوراخی برای عبور سر در ميان دارد و در قسمت جلو تا روی سينه قرار می گيرد . بعد پارچه ای يک رنگ به طرف پايين بدن ، در جلو تا کمر و در پشت تا زير نشيمن گاه . روی پارچه چين های عميقی وجود دارد . قطعه سوم پارچه ای نسبتاً بزرگ است که به صورت لنگ بسته می شود و در پشت و جلو قدی يکسان دارد . از چين های پشت دامن پيداست که اين چين ها کمی به طرف جلو و بالا کشيده شده است . ضمن اينکه اين لباس زيبا و باوقار بود آزادی عمل زيادی به شخص می داد و به راحتی می شد دامن آن را بالا زد و يا آستين ها را بر دوش انداخت . نمونه اين را می توان در نگاره نبرد شاه با جانور افسانه ای ديد.

سطح توليد :
در مورد لباسهای دوران هخامنشی بی ترديد سطح و ميزان توليدی وجود داشته است و صرفاً توليد لباس مد نظر نبوده است اما لباسهای آن دوران متفاوت بود و هر کدام فضا و کشش خود را می طلبيد :
1- لباس های بسيار گرانبها : اين لباس ها همواره به صورت سفارشی و در شرايطی حتي منحصر به فرد ساخته می شد مثلا در جايی استرابون می گويد: « برای خلعت شاهی لباسي در حال دوخت بود که از ابريشم و حرير در آن استفاده مي شد . در تار و پود اين لباس از رشته های زر و برای تزيين از مرواريد خليج فارس و زمرد زرشکی استفاده ميشد .کارگرانی شش ماه مشغول بافت و برش و دوخت بودند و داريوش در نهايت آن را به فرنکه داد . » (10)
2- لباسهای رسمی : اين لباسها نيز در حد محدود توليد می شده است . مثلا لباسی که برای خدمتکاران کاخ آپادانا دوخته شده است همه يکسان و يک شکل بوده اند . البته اين لباسهای در صورت احتياج تعويض می شد و در آن صورت به کارگاه ها لباس جديد دسفارش داده می شد . اين لباسها گاه خيلی فاخر و گاه معمولی هستند . ( لباسهای سرداران در مراسم خاص ، لباس ساتراپ داران ، لباس زنان کاخ ،لباس درباريان خاندان شاه ) يا ( لباس نگهبانان ، مستخدمين ، کارگران و موبدان )
3- لباسهای سربازان : لباسهای سربازان دارای حد توليد مشخصی نبود و چون توليد آن انبوه بود ظرافت خاصی در آن به کار نمی بردند و همواره در انبارها صدها دست از آن وجود داشت و مثلاً سربازان جاويدان که مشتمل بر ده هزار سرباز هم شکل و هم قد بودند همواره احتياج به لباس های تميز و نو داشتند.4- لباسهای کارگران : لباس کارگران مشغول در خارج قصر معمولاً از پنبه ساخته می شد که هم نرم و هم خنک باشد و هم اينکه آزادی عمل را از کارگر نگيرد. اين لباسها بسته به نوع کار نازک و ضخيم بود . اين لباس ها نيز هميشه دارای ذخيره بود و شايد سالانه هر کارگر دو يا سه لباس دريافت می کرده است .




جامه دار:
در نگاره بار عام داريوش به شخصي برميخوريم كه پشت سر وليعهد و جلوي اسلحه دار ايستاده است، و لباسي متفاوت دارد . اين شخص بالاترين مقام بعد از فرنكه رئيس تشريفات دربار است كه در جلو شاه ايستاده . لباس اين مرد يك باشلق است كه سربازان در ميدان جنگ مي پوشيدند تا گرد و خاك بيني و دهان آنها را نيازارد ، نوع ديگري از اين باشلق ها را نيز آشپزها مي پوشيدند تا نفس شان غذا را آلوده نكند . جامه دار مسئول ارشد رسيدگي به كارگاه هاي توليدي و انبارهاي لباس است . آن گونه كه از نگاره پيداست جامه دار از جايگاه بالايي حتي بالاتر از ارتش بد معظم داريوش برخوردار است . در نگاره اسم اين شخص آرئاپانوس هاراراپائيش ذكر شده .


منابع :
1-تاريخ تمدن و فرهنگ ايران ، عبدالعظيم رضايي ، صفحه 411
2- گيريشمن ، صفحه 11
3- پوشاك ، استاد ضياء پور صفحه 81
4- پوشاك ، استاد جليل ضياء پور صفحه 81
5- ايرانشهر ، يونسكو ، ر_ نيازمند ، جلد 2 صفحه 1795
6- تمدن ، ع _ غفاري صفحه 31
7- آموزش و پرورش در ايران باستان ، دكتر عليرضا حكمت ، صفحه 260 و 261
8- داريوش و پارسها ، پرفسور والتر هينتس
9- كوروش نامه ، گزنفون ، صفحه 118
10- استرابون ، كتاب 15 ، صفحه 129


۲ نظر: