ميدوني يه حرفايى هست كه ممكن آدم روش نشه بزنهولي اگه تو دلت بمونه يه عقده ميشه بيا با هم دردل کنيمزنگ مدرسه خورد همه كتابو دفترو جمع كردن واسه ادامه رفتنهمه شاد از اينکه حالا برن خونه خوب چيزى نيست كه اونارو برنجونهولى خونه واسه من بود طور ديگه ياس داستانشو اگه بتونه ميگهتودلم به همكلاسيام گفتم خوشبحالت هميشه اساس ماها بوده پشت وانتتو بايد الان برى تكاليفو بنويسيو بعد بشيني به تماشاى تلويزيونبابا سر شام به بچش بناز پس فردا تو سر حالى سر كلاس درسولى من نميخوام كه برم خونه واسه چى برم حالا كه دلم خونهوقتى که دردا منو دوره کردن مثل طناب دار پيچيدن به دوره گردنمن خيلى تنهام تو دلم خيلى حرفامى خونم من از دردا بيا غمو از دلم بردارياسميشينم فکر ميکنم و به خودم ميگم آيا داستان من بدتر نبود از بينوايان؟قصه ى روز فرار ما به يه شهر مرزى توى اتاق بى چراغ يه شمع قرضىتو خونه يى که از بيمارى مادر تب کرد پول دارو نبود يعنى بايد صبر کرد؟تا كى؟ كى به داد اين حس برسه؟وجود من پر از درد و استرسهر چى داد فرياد زدمو هر چى اشك انگار صدام مى پيچيد به خودم بر مى گشتتو خونه و خيابون حتى هنگام درس توى فكر اينكه فردا دم زندان قصرچطور هشت ساعتو بکوب بشينم تا بابامو از پشت شيشه يك ربع ببينممهم نبود زندگى كنم با نون خشك مهم اينه كودكى منو قانون كشت نميخواى بميرى شيرينى جون آدم دلبل من واسه ى زندگى خونوادمه خونواده يى که روز خوش نداشتن خواستن ولى دشمنا نذاشتننترس خدا تورو واسه درد انتخاب كنه چون اين دردا قبلآ روى ياس امتحان شدهواسه خدا بودم مثل موش آزمايشگاه نتيجها روبرو شده باز با اشكالمشكلاتى كه ميخونم توى گوشه ي قلبم چونكه نميخوام دنبال سوژه بگردمسوژه زندگيمه كه شدم يه سر ويران ولى مهم اينه هنوز هستم پسر ايرانآره كمر من زير اينبار خميده شد ولى قدرتى تو وجودم دميده شدمن به آيندهاى روشن اعتقاد دارم چونكه آيندها هم به من اعتماد دارنمن خيلى تنهام تو دلم خيلى حرفامى خونم من از دردا لبيا غمو از دلم بردارمن خيلى تنهام تو دلم خيلى حرفامى خونم من از دردا بيا غمو از دلم بردار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر