در اوج تنهاییم به هیچ فکر میکنم ... نیست میشوم و باز خودم را در گردابزندگی سرگردان می بینم . در اوج تنهایی میخندم به هر آن چهبودن میخوانند و من داشتن می نامم . در اوج تنهایی به عشق فکر میکنمو پاک تر از آن دروغ را می بینم . در اوج تنهایی به حال دلمزار میزنم و به سادگیش میخندم.در اوج تنهایی . . . . میمیرم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر