۱۳۸۷ اسفند ۱۰, شنبه
۱۳۸۷ اسفند ۸, پنجشنبه
نقش رجب
نقش رستم
صنعت بافندگی و کارگاه های بافت در دوران هخامنشيان و ساسانيان
بافتن و دوختن تن پوش ازجمله نيازهای نخستين بشر بوده است ، ولی اين که در چه زمانی تن پوش گياهی و سود جستن از از پوست نباتات و حيوانات برای پوشش بدن ، به صورت تن پوش پارچه ای درآمده و انسان موفق به فراگرفتن فن بافندگی شده ، به درستی روشن نيست . در فلات ايران همراه با ديرينه ترين نشانه های زندگی بشر ، نشانه ها و ابزارهايی از فن بافندگی به دست آمده که می رساند از چندين هزار سال پيش ، تيره های ايران باستان ، با فن ريسندگی و بافندگی آشنايی داشته اند. (1)
پرفسور گيرشمن می نويسد : « شمار شايان نگرش ، چنبره های دوک که از گل رس يا از سنگ ساخته شده در سيلک کاشان ، نشان آن است که ايرنيان 8500 سال پيش ، مبانی صنف بافندگی را می شناخته اند» . (2)
بافندگی در ايران باستان :
ايرانيان باستان ، رفته رفته در صنعت ريسندگی و بافندگی چيرگی يافتند ، به گونه ای در روزگار پيشداديان و پيش از آن به پارچه بافی دست يافته و پارچه های رنگارنگ می بافتند (12000 سال پيش ) در روزگار مادها اين صنعت پرارزش خود دانشی را برپا کرده بود ، زيرا در روزگار مادها،پارچه و پوشش های گوناگون علفی ، پوستی ، پشمی ، چه از ديدگاه جنس و مواد نخستين آن و چه از ديدگاه رنگ آميزی و نقش و نگار دريافت و طرح پديدار بوده است . مادها در بافندگی پشم ، کتان و ديگر الياف گياهی را به کار برده و از پشم علاوه بر ريسندگی و ساختن نخ و پارچه های پشمی ، به وسيله ماليدن آن ، نمدهای بسيار خوب می ساختند و از نمد گونه های تن پوش از جمله کلاه درست می کردند .
هردوت از تن پوشهای مادی چنين ياد می کند و می گويد : « کلاهی نمدين که خوب ماليده بودند و آن را تبار می گفتند ، بر سر ، قبايی آستين دار رنگارنگ در بر ، زرهی که چنبرهای آهنين آن به فلس های ماهی همانند بود بر تن ، شلواری که ساق پاها را می پوشانيد در پا ...» .(3)
ساختن نمد به روشی که هنوز در ايران ساخته می شود ، پيشينه ای بس ديرينه دارد و از روزگاران بسيار دور اين فن در ايران باستان رواج داشته است . تا در روزگار مادها ، که علاوه بر بر سود جستن از نمد ، برای ساختن کلاه ، فرش و پوشش های ديگر از آن بهره ور می شدند . و به ويژه در ساختن زين اسب ،از آن سود می جستند . از شکل ، ساختمان ابزار و وسايل پارچه بافی در ايران باستان که پديدار بوده ، افسوس كه نمونه اي از آنها به دست نيامده است ، ولی ازگونه های لباس مادها و هخامنشيان و ساسانيان که در نقش های تخت جمشيد و کرانه های ديگر ديده شده ، اين گفتار آشکار می گردد که صنعت پارچه بافی در ايران باستان راههای پيشرفت خود را می پيموده است .به گونه ای که اندک اندک به گوناگونی رنگها و گونه های بافت پارچه افزوده شده و پارچه هاي گوناگون ، خشن و نرم و نيز ابريشمی بافته می شده است ، تن پوشهاي گوناگون که جايگاهداران و کارگزاران بزرگ می پوشيدند ، نمودار پيشرفت و گسترش اين صنعت می باشد .
اين سير پيشرفت در صنعت بافندگی و پارچه بافی نشانه آن است که ايرانيان دانش و آگاهی های خويش را در بافندگی ، رفته رفته به فرزندان خويش می آموختند و آن اندازه پيشرفت کرده بودند که گونه هايی از اين پارچه ها را به انگيزه بسيار خوب بودن و زيبايی ويژه به خود ، در کشورهای همسايه و سرزمينهای ديگر خريداران بسيار داشته است .
در ايران باستان ، دانش فنون بافندگی و دوزندگی جزو شخصيت زن ايرانی بوده است و اکثر کارگران کارگاه های دوخت لباس را زنان تشکيل می دهند و حتی زنان خانواده های بزرگان نيز گرچه به آن نياز نداشتند ، برای سرگرمی و هنر نمايی و ابزار دلبستگی به شوهر و فرزندان دوزندگی و بافندگی را از همان کودکی فرا می گرفتند . تا آنجا که ملکه آميس تريس ، زن خشايار شاه هم ، با اين که از همان آغاز کودکی و فراگيری بافندگی ( كه شايد نيازی هم به آن نداشته ) برای نشان دادن ذوق و کمال ، برای اين آهنگ که بانويی با شخصيت و هنرمند است ، به آن دست برده بود و برای شاه با دست خود پارچه بافته و لباس می دوخته است . (4)
صنعت بافندگی در دوران هخامنشی :
در نشريه يونسکو درباره بافندگی و پارچه بافی روزگار هخامنشی چنين آورده شده است : « پارچه بافی ايران در روزگار هخامنشی به ويژه در زمينه ی پارچه های پشمی نرم و بسيار خوب ، نامور بوده و شاهان هخامنشی به داشتن لباس های گرانبها نامبردار بوده اند... وقتی اسكندر مقدونی به ديدن آرامگاه کوروش رفت ، دييد که تابوت طلايی آن پادشاه از پارچه و فرش های ظريف و زيبايی پوشيده شده است.» (5)
بنابراين همچنان که فرآورده های هر پيشينه و صنعتی نشان دهنده هنر و دانش تيره های مردم در دوره های گوناگون تمدن است، بايد گفت که آموزش صنعت پارچه بافی در روزگار هخامشی جنبه آغازين نداشته و گسترش آگاهی ها و دانش آنان در اين باره، آموزش هايی را در سطح بالا، پذيرا بوده است.
بهره و نتيجه دانش و چيرگی هخامنشيان در پارچه بافی و ساختن بافته های گوناگون که تنها به وسيله ی آموزش و پرورش استادان چيره دست، می توان به آن دست يافت ، تا آن اندازه شايان نگرش بوده است که برخی از نويسندگان می گويند : « نخستين ملتی که صنايع پارچه بافی و بافندگی آن هرچند گز به هزار تومان می ارزيد ايران هخامنشی بود ، از جمله دست آوردهای جنگی اسکندر در شوش ، يک تخته قالی مخملی بود که يکصد و نود سال از عمرش می رفت ، ولی رنگ و رويش و نيز شالوده اش، فرقی نکرده بود و پنج هزار تالانت طلا ارزشيابی شد .» (6)
(( هر تالانت طلا مساوی است با 19/5560 فرانک امروز )) فرانک 27800950=5560/19*5000
اگر هر فرانک فرانسه برابر با 590 تومان باشد . تومان 16402560500=590*27800950
علاوه بر آموزشهای مربوط به صنعت پارچه بافی و بافندگی و آموزش ، آگاهی های نظری و آموزش علمی فنون لازم ، در ايران باستان ، آموزش و تربيت شاگردان برای بافتن فرشهای پشمی و ابريشمی گرانبها معمول بوده است .آموزش هنر قالی بافی و خياطی بويژه قالي های ابريشمی و پارچه های حرير ، بسيار دشوار و لازم به بکار بردن دقت فراوان و دردسر بسيار است و استادان زمان هخامنشی کلاسهای ويژه ای برای آموختن بين جوانان در زمينه های گوناگون بافت و دوخت برپا کرده بودند .
در دوران هخامنشی به کارگاه های خياطی بر می خوريم که در سطح انبوه و برای کارکنان و مستخدمين دربار و شاغلين بخشهای نظامی مثل سرداران و سربازان لباس توليد می کنند . البته بسته به نوع استفاده و موقعيت مصرف و در ضمن جايگاه استفاده کننده از لحاظ اداری ، جنس و دوخت لباسها متفاوت است . در ديوان حکومتی خياطی ها از بخشهای مهم بوده اند . و در اين خياطی ها لباس های مشهور ايرانی دوخته می شد که در ميان خلعت های شاهانه جايگاه ويژه ای داشت . گاهی لازم بود که شاه ايران به رسم ياد بود و يا پاداش به شخصی عالی رتبه مثل حاکمان ساير کشورها و يا سرداران خود لباس فاخر بدهد . در اين شرايط استادكارترين و ماهرترين خياطان نازک دوز به وسيله گرانبهاترين پارچه ها دست به کار می شدند و لباسی برازنده می دوختند . نويسندگان يونانی نيز همواره از اين لباسها در رديف اشياء گرانبها نام برده اند . در اين خياط خانه های بزرگ صدها کارگر زن و مرد سرگرم کار بوده اند . جالب اين است که سرپرستی همه کارگاهای توليدی هميشه با يک زن بوده است و بالاترين حقوق را در ميان کارکنان اين کارگاه ها دريافت ميکرده است .
جالب توجه اين است که بدانيم در اين کارگاهها کودکان نيز مشغول به کار بوده اند و کارشان متناسب با جسته ، جنسيت ، توانايی و سنشان طبقه بندی می شده است مثلا در يک کارگاه به دو پسر و پنج دختر بچه ، در کارگاهی ديگر 6 پسر و 5 دختر و در ديگر کارگاه به 2 پسر و 1 دختر بر می خوريم (8)
معمول نيز چنين بود که تمام اعضای خانواده برای يک کارفرما کار می کرده اند . شايد کودکان خيلی زود وارد بازار کار و مجبور به کسب مهارت می شدند .
در يک کارگاه به 12 نفر بر می خوريم که سنی در حدود 17 تا 20 سال دارند و سه تن از آنها دوزنده ردا ، 7 تن دوزنده لباس بی آستين ، 1 تن برش کار و ديگری رنگرز بوده است ، که البته 2 تن آخر به نظر در حال گذراندن کارآموزی بوده اند . در کارگاهی به 2 زن بر می خوريم که پالتوهای ظريف می دوختند و در کارگاهی ديگر که البته بزرگتر بوده است به 21 زن دوزنده لباس ظريف برمی خوريم و 18 بانو نيز دوزنده لحاف بوده اند . همه اين ها بنابر مقدار کار روزانه ، سطح مهارت و نيمه وقت يا تمام وقت بودن خدمات شان ، حقوق دريافت می کردند . به اين ترتيب امکان طبقه بندی حقوق بسيار متنوع بود و همين تنوع ، کار تهيه فهرستی از حقوق مشاغل را ، مخصوصاً در اين فقر سند بسيار دشوار می کند .
مجموعاً می توان چنين برداشت کرد که نظام ديوانی هخامنشی می کوشيد تا هر کس به اندازه کاری که انجام می دهد مزد بگيرد
پوشاک هخامنشيان :
يک از نکات جالب توجه در تمام نگاره های باستانیِ هخامنشيان اين است که در هيچ نگاره ای انسان برهنه ای وجود ندارد ( به جز نگاره هديه آورندگان- هديه آورنده هندی – آپادانا تخت جمشيد ) و اصولاً برهنگی از ديدگاه هخامنشيان بسيار زشت و قبيح مينمود . بنابراين زمينه های فرهنگی آن عصر ايران حاکی از پوشاندن بدن بوده است ، و بايد پوشاکی ساخته می شد که هم پوشا و هم زيبا باشد . گزنفون در اين باره می گويد : ((کورش اين لباس را از مادها بر گرفته بود و تمام کارکنانش را متقاعد کرده بود تا آن را بر تن کنند . ظاهراً وي معتقد بود که اين لباس نقص بدن اشخاص را می پوشاند و آدمی را زيبا و بلند بالا نشان می دهد . )) (9)
اصل اين لباس عيلامی بود که البته لباسهاي عيلامی از اين لباسها تنگ تر و کم چين تر بوده اند . بحث های زيادی درباره طراحی ، برش و دوخت اين لباسها شده است . برخی می گويند پارچه ساده ای است به طول دو قد انسان و به عرض دو دست باز، با سوراخی برای سر. برخی هم آن را لباس دو تکه بسيار پر کاری می دانند که حاصل هنر خياطان و استاد کاران ممتاز بوده است . در نگاره های آجریِ لعاب دار شوش عده ای از افراد گارد شاهی اين لباس را بر تن دارند . در اينجا رنگ آميزی نگاره ها برای بازيابی شکل واقعی اين لباس کمک موثری است. هر لباس از سه قطعه پارچه متفاوت درست شده ، که به کمک حاشيه ها از يکديگر مشخص می شود . بالاترين قطعه لباس آن است که روی شانه ها قرار می گيرد . اين پارچه از اين مچ دست تا آن مچ را در بر می گيرد .
سوراخی برای عبور سر در ميان دارد و در قسمت جلو تا روی سينه قرار می گيرد . بعد پارچه ای يک رنگ به طرف پايين بدن ، در جلو تا کمر و در پشت تا زير نشيمن گاه . روی پارچه چين های عميقی وجود دارد . قطعه سوم پارچه ای نسبتاً بزرگ است که به صورت لنگ بسته می شود و در پشت و جلو قدی يکسان دارد . از چين های پشت دامن پيداست که اين چين ها کمی به طرف جلو و بالا کشيده شده است . ضمن اينکه اين لباس زيبا و باوقار بود آزادی عمل زيادی به شخص می داد و به راحتی می شد دامن آن را بالا زد و يا آستين ها را بر دوش انداخت . نمونه اين را می توان در نگاره نبرد شاه با جانور افسانه ای ديد.
سطح توليد :
در مورد لباسهای دوران هخامنشی بی ترديد سطح و ميزان توليدی وجود داشته است و صرفاً توليد لباس مد نظر نبوده است اما لباسهای آن دوران متفاوت بود و هر کدام فضا و کشش خود را می طلبيد :
1- لباس های بسيار گرانبها : اين لباس ها همواره به صورت سفارشی و در شرايطی حتي منحصر به فرد ساخته می شد مثلا در جايی استرابون می گويد: « برای خلعت شاهی لباسي در حال دوخت بود که از ابريشم و حرير در آن استفاده مي شد . در تار و پود اين لباس از رشته های زر و برای تزيين از مرواريد خليج فارس و زمرد زرشکی استفاده ميشد .کارگرانی شش ماه مشغول بافت و برش و دوخت بودند و داريوش در نهايت آن را به فرنکه داد . » (10)
2- لباسهای رسمی : اين لباسها نيز در حد محدود توليد می شده است . مثلا لباسی که برای خدمتکاران کاخ آپادانا دوخته شده است همه يکسان و يک شکل بوده اند . البته اين لباسهای در صورت احتياج تعويض می شد و در آن صورت به کارگاه ها لباس جديد دسفارش داده می شد . اين لباسها گاه خيلی فاخر و گاه معمولی هستند . ( لباسهای سرداران در مراسم خاص ، لباس ساتراپ داران ، لباس زنان کاخ ،لباس درباريان خاندان شاه ) يا ( لباس نگهبانان ، مستخدمين ، کارگران و موبدان )
3- لباسهای سربازان : لباسهای سربازان دارای حد توليد مشخصی نبود و چون توليد آن انبوه بود ظرافت خاصی در آن به کار نمی بردند و همواره در انبارها صدها دست از آن وجود داشت و مثلاً سربازان جاويدان که مشتمل بر ده هزار سرباز هم شکل و هم قد بودند همواره احتياج به لباس های تميز و نو داشتند.4- لباسهای کارگران : لباس کارگران مشغول در خارج قصر معمولاً از پنبه ساخته می شد که هم نرم و هم خنک باشد و هم اينکه آزادی عمل را از کارگر نگيرد. اين لباسها بسته به نوع کار نازک و ضخيم بود . اين لباس ها نيز هميشه دارای ذخيره بود و شايد سالانه هر کارگر دو يا سه لباس دريافت می کرده است .
جامه دار:
در نگاره بار عام داريوش به شخصي برميخوريم كه پشت سر وليعهد و جلوي اسلحه دار ايستاده است، و لباسي متفاوت دارد . اين شخص بالاترين مقام بعد از فرنكه رئيس تشريفات دربار است كه در جلو شاه ايستاده . لباس اين مرد يك باشلق است كه سربازان در ميدان جنگ مي پوشيدند تا گرد و خاك بيني و دهان آنها را نيازارد ، نوع ديگري از اين باشلق ها را نيز آشپزها مي پوشيدند تا نفس شان غذا را آلوده نكند . جامه دار مسئول ارشد رسيدگي به كارگاه هاي توليدي و انبارهاي لباس است . آن گونه كه از نگاره پيداست جامه دار از جايگاه بالايي حتي بالاتر از ارتش بد معظم داريوش برخوردار است . در نگاره اسم اين شخص آرئاپانوس هاراراپائيش ذكر شده .
منابع :
1-تاريخ تمدن و فرهنگ ايران ، عبدالعظيم رضايي ، صفحه 411
2- گيريشمن ، صفحه 11
3- پوشاك ، استاد ضياء پور صفحه 81
4- پوشاك ، استاد جليل ضياء پور صفحه 81
5- ايرانشهر ، يونسكو ، ر_ نيازمند ، جلد 2 صفحه 1795
6- تمدن ، ع _ غفاري صفحه 31
7- آموزش و پرورش در ايران باستان ، دكتر عليرضا حكمت ، صفحه 260 و 261
8- داريوش و پارسها ، پرفسور والتر هينتس
9- كوروش نامه ، گزنفون ، صفحه 118
10- استرابون ، كتاب 15 ، صفحه 129
۱۳۸۷ بهمن ۲۷, یکشنبه
تخت جمشید
"م.موله" نیز معتقد است که شاهان هخامنشی نوروز را در تخت جمشید برپا می داشتند . "رمن گیرشمن" با اطمینان رابطه تخت جمشید را با نوروز این گونه بیان کرده است : " پیش از انجام تشریفات نوروز ، بزرگان ونمایندگان کشورها به تخت جمشید می امدند و در دشت وسیع مرودشت و مغرب تخت جمشید قرار گرفته خیمه میزدند ، روز نوروز ، بزرگان و نجبای پارسی و مادی از پله وسیعی که مقابل تخت جمشید قرار گرفته بالا می رفتند و از دروازه بزرگ خشایارشاه از میان مجسمه هایی که نیمه پیکرشان انسان و نیمه دیگر حیوان است و به عنوان نگهبان در مدخل کاخ قرار داده شده عبور میکردند و پس از ان وارد حیاط مقابل در " آ پادانا " می شدند . پذیرایی اشخاص در کاخ داریوش انجام می گرفت و در پایان پذیرایی ، شاه و میهمانان از همان راهی که وارد تالار شده بودند به سوی " سه دروازه " مراجعت می کردند و از در شرقی خارج می شدند ، سپس شاه و همراهانش از طرف جنوب وارد تالار "صد ستون " می شدند . پیش از ورود شاه به تالار صد ستون روسای نمایندگان ملتها و همراهانشان که هدایای قیمتی در دست داشتند به طرف " تالار تخت " ( صد ستون ) روان می شدند . در اطراف ان سربازان جاویدان حرکت می کردند ، روسای نمایندگان از پله های بزرگ تخت جمشید بالا می رفتند و از دروازه بزرگ خشایار شاه عبور می کردند . سپس از درشرقی تالار مجاور درواز گذشته وارد
گذرگاه طویلی می شدند . در انتهای گذرگاه دروازه دیگری بود که نا تمام مانده بود ، دعوت شدگان از مقابل ان دروازه نیز عبور کرده داخل حیاط بزرگی می شدند . در انجا سران بزرگ لشکر در تالار ستون داری گرد می امدند . ان گاه دعوت شدگان را به دربار راهنمایی می کردند ، روسا یکی پس از دیگری وارد تالار می شدند و در پیشگاه شاه هدایای خود را تقدیم می کردند . در این تالار میهمانان از طریق دیدن نقش برجسته ها و علایم و نشانه ها و توضیحاتی که به انها داده میشد با دید گاههای سیاسی و اعتقادی شاه اشنا می شدند .نمایندگان ملتها پس از تحویل هدایا از همان راهی که امده بودند مراجعت می کردند و از درواز بزرگ خشایار شاه خارج می شدند " .با وجودی که ماهیت تخت جمشید هنوز کاملا مشخص نشده ، تمامی ایران شناسان وباستانشناسان جایگاه با اهمیت ان را در دنیای قدیم یاداوری کرده اند . " ریچارد فرای " تخت جمشید را نشانه ای از هنر شگفت جهان باستان شمرده و از ان به عنوان مکان مقدسی یاد کرده و احتمال داده است که در زمان داریوش واقعه ای به ان اهمیت خاص بخشیده است . به اعتقاد او ، این مکان ا زدید پادشاهان ساسانی نیز اهمیت و قداست داشته ، تا جایکه نقشهای برجسته نقش رستم به میمنت تخت جمشید در نزدیکی ان بر کوه نقش بسته است . اهمیت معنوی وقداست تخت جمشید موجب شده که مراسم تاج گذاری در ان برگزار شود و ارامگاه پادشاهان و کعبه زرتشت در نزدیکی ان ایجاد گردد . (پایان)
۱۳۸۷ بهمن ۲۱, دوشنبه
۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعه
فَرَح فرزند فریده قطبی و سهراب دیبا (از خاندان دیبا) در روز ۲۲ مهر ماه سال ۱۳۱۷ در تبریزبه دنیا آمد. فرح دو ساله بود که پدرش سهراب دیبا را در اثر بیماری سرطان از دست داد. پس از چند سال فریده دیبا و فرح به خانه محمدعلی قطبی، برادر فریده، در تهران رفتند و با خانواده او زندگی کردند.
پس از تحصیل در مدرسه ایتالیاییها، ژاندارک و دبیرستان رازی در تهران، فرح به همراه پسر داییاش رضا قطبی برای ادامه تحصیل راهی کشور فرانسه شد. او در فرانسه در رشته معماری به تحصیل مشغول شد.
فرح دیبا در سال ۱۳۳۸ با شاهزاده شهناز پهلوی و اردشیر زاهدی دختر و داماد محمدرضا شاه پهلوی آشنا شد، و آن دو او را برای ازدواج به شاه که در سال ۱۳۳۶ از ملکه ثریا جدا شده بود، معرفی کردند. این معرفی به عقد و ازدواج در روز دوشنبه ۲۹ آذر۱۳۳۸ منجر شد و پس از چندی با به دنیا آمدن فرزند پسری با نام «رضا» استحکام یافت. این ازدواج همچنین منجر به نزدیکی خانواده قطبی به دربار ایران شد.
محمدرضا شاه پهلوی در سال ۱۳۴۶ پس از تاجگذاری خود و فرح، همسرش را به عنوان نیابت سلطنت منصوب کرد
در آستانه مراسم تاجگذاری شاه و بنابر قوانین دربار ایران، نشان درجه یك آریامهر به افتخار فرح ایجاد شد و وی اولین دریافت كننده این نشان بود. این نشان جایگزین نشان هفت پیكر شد كه به افتخار ثریا اسفندیاری همسر سابق شاه درست شده بود.
پس از رضا، فرح ۳ فرزند دیگر به نامهای فرحناز، علیرضا و لیلا به دنیا آورد.
یک ماه قبل از انقلاب ۱۳۵۷ و با اوج گیری اعتراضات مردمی، وی همراه همسرش، شاه، ایران را بطرف اسوان مصر ترک کرد. او در کتاب خاطرات خود، که بتازگی بنام کهن دیارا منتشر نموده است، مینویسد که از شاه خواسته است تا او در ایران بماند، بلکه بتواند امور جاری را بهبود دهد تا زمانی که شاه به ایران بازگردد. ولی شاه مخالفت میکند و به او میگوید که آیا تصمیم دارد نقش ژاندارک را ایفا کند؟ خانواده پهلوی در حال حاضر در چند شهر کشور ایالات متحده آمریكا و شهر پاریس در کشور فرانسه زندگی میکنند.
برخی از مکان هایی که به دستور او ساخته شد، عبارتاند از:
تئاتر شهر تهران
موزه هنرهای معاصر تهران
پارک ملت (پارک شاهنشاهی سابق)
برج آزادی در میدان آزادی تهران که در آغاز برج شهیاد نامیده شده بود.
پارک سنگی جمشیدیه
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
ساختمان کنونی مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات در منطقه نیاوران شهر تهران که در آغاز به عنوان دفتر کار فرح پهلوی ساخته شده بوده است.
تالار رودکی
فرهنگسرای نیاوران
سازمان ملی انتقال خون
سازمانهای تحت ریاست فرح پهلوی
جمعیت بهزیستی ایران (اکنون سازمان بهزیستی)
بنگاه حمایت مادران و نوزادان
جمعیت ملی مبارزه با سرطان
جمعیت ملی کمک به جذامیان
جمعیت آسیبدیدگان از سوختگی
سازمان ملی انتقال خون ایران
بنیاد ایرانی بهداشت جهانی
مرکز طبی کودکان
سازمان نابینایان ایرانی
بنیاد فرهنگ ایران
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
انجمن ملی روابط فرهنگی
انجمن فیلارمونیک تهران
انجمن شاهنشاهی فلسفه
سازمان گفتگوی تمدنها
فدراسیون ورزشی کر و لالها
جشن هنر شیراز
جشن توس
جشن هنرهای مردمی اصفهان
سازمان ملی فولوکلور ایران
دانشگاه فارابی
دانشگاه فرح پهلوی (اکنون دانشگاه الزهرا)
فرهنگستان علوم ایران
سازمان ناشنوایان ایران
انستیتو پاستور
شورای عالی پژوهشهای علمی
شورای عالی رفاه اجتماعی
شورای عالی تندرستی
شورای عالی شهرسازی
شورای عالی جهانگردی
شورای عالی آموزش و پرورش
۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه
Esfandegan
در سالنماي زرتشتيان هريك از 30 روز ماه نامي دارد كه نام ١٢ ماه سال نيز در ميان اين نامها ديده ميشود. ايرانيان باستان كه شادي را ستايش بخشايشهاي پروردگار ميدانستند، هرگاه نام روز و ماه برابر ميشد آن را جشن ميگرفتند مانند: تيرگان، مهرگان، آذرگان و ...پنجمين روز از هرماه زرتشتي اسفند نام دارد، اما از آن رو كه شش ماه نخست سال در سالنماي روز كشور ٣١ روزه هستند و ماههاي زرتشتي سيروز دارند، بنابراين ٢٩ بهمن برابر با جشن اسفندگان است كه در اوستايي «سپنتهآرميتي» ناميده ميشود. «سپنته» به چم(:معني) مقدس و «سپنتهآرميتي» به چم مهر و فداكاري مقدس خوانده ميشود.
«سپنتهآرميتي» يكي از شش امشاسپندان يا فروزههاي اهورامزدا نيز هست و نگهبان و ايزدبانوی زمين ِسرسبز و نشانی از باروری و زايش دانسته ميشود. از آنجا كه زن و زمين داراي ويژگيهاي يكساني هستند، نياكان خردمند ما جشن اسفندگان را به نام روز زن در ايران باستان نامزد كردهاند و اين روز را «مزدگيران» يا «مردگيران» نيز ميخواندهاند.